جدول جو
جدول جو

معنی جفت پر - جستجوی لغت در جدول جو

جفت پر
مرحله ای از رشد شالی که در آن غلاف نشا دو برگه شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ سَ)
موجودی که دارای هفت سر باشد. به کنایت، غیرعادی و ترسناک.
- اژدهای هفت سر، کنایه از فلک است:
این هفت سر اژدهای خونخوار
در گرد تو حلقه است چون مار.
نظامی.
فلکی کو به گرد ما کمر است
چه عجب کاژدهای هفت سر است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سُ گَ)
مرکّب از: سفت ’سفتن’ + گر، پسوند شغل و مبالغه، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، شخصی را گویند که مروارید و مرجان و امثال سوراخ میکند. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
اشاره به هفت استاد قرای قرآن است که نافعمدنی، ابن کثیر مکی، ابوعمر بصری، ابن عامر شامی، عاصم کوفی و حمزۀ کوفی و کسائی کوفی باشند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
هفت ضلعی. سطحی که دارای هفت ضلع باشد
لغت نامه دهخدا
(هََ رِ)
دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که تعداد کمی سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ پِ دَ)
هفت بانو که کنایت از سبعۀ سیاره باشد. (برهان) ، هفت آسمان را نیز گفته اند، چه آنها را آبای علوی می خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
قصبۀ مرکزی شهرستان طوالش که در 74 هزارگزی بندرانزلی و سر راه آستارا به بندرانزلی قرار دارد. قصبه ای جدیدالاحداث است که در حدود 300 باب دکان و ادارات مختلف دارد. سکنۀ آن در حدود دوهزار تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پُ پُ)
نام قریه ای است به یازده فرسنگی میانۀ شمال و مغرب بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیا)
آنکه رایگان و بدون رنج و زحمت چیزی را می برد. (ناظم الاطباء) ، آدمی که در قمار تقلب کند و پول طرف را به حیله و تزویر و با کلاه سازی بگیرد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). مقامری که بی داشتن نقدی در حلقۀ مقامران درآمده و ببرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(هََ دُرر / دُ)
به معنی هفت دختر خضرا است که کنایه از هفت کوکب باشد، و آن را هفت درر هم می گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه دارای هفت سر (راس) باشد، یا اژدهای هفت سر. اژدهایاساطیری، جهان: (جهان چون یکی هفت سراژدهاست کسی نیست کزچنگ ونابش رهاست) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوت پر
تصویر اوت پر
پنیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت پدر
تصویر هفت پدر
((~. پِ دَ))
کنایه از هفت سیاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت در
تصویر هفت در
((~. دَ))
کنایه از هفت سیاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
((سُ. گَ))
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
محل آغوشت گوسفندو گاو، روستایی از دهستان میان دو رود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک زدن، زخمی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو تپه ی عظیم، یکی کنار رودخانه قادی خیل و دین تپه و دیگری
فرهنگ گویش مازندرانی
رشد مرحله ای از شالی، غلاف دار شدن خوشه ی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
بابا بزرگ، بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
به موقع
دیکشنری اردو به فارسی